هدیه به آشنا

ساخت وبلاگ
ساقی امشب از چه قهری ساغر

خمره ات امشب کم آورد داورم

مطرب بام از چه خاموش است و کور

ریختی بر آتش چون اسپند این باورم

شد پژمرده خیالم گاه قد بکشیدنش

از فراق یک نظر پوسید دل از دلبرم.

+ نوشته شده در  جمعه نوزدهم آبان ۱۳۹۶ساعت 20:23  توسط علی صفا عسگری  | 
هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 178 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21

نجوای عشق رهایم نمی کند یکدم حتی اگر عطش آتشم زندا.در راه به سوی او گر طوفانها شود به پاشرر خیزد از زمین جدا ‌دانم که آهنین شود پایم وپیلتنی ز کیاستسخا.بایدم رفت تا دیو شب چنبره نزده به افقهمیشه نیلگون.دریا گر روید بر سر راهم ! نا خدا که هست افعی و کل وحوش اند آشنا.جنگل پر سخاوت زمین هزار راه دارد به سوی او و ماجرا .آنحا که کبوتران حرم راهنمای کنند بگو زیارتت قبول.چرا که شبگیر نوای پسند ناله هایمز همت و عزم رفته اند ما سوی.نه دیگر خیل ترس مرده در قفس جراتم شده اینک بدستم عصا.پای منبر عشق غزلنوشم و در بازار انگشت نمائی جدا.با خیره سری دیگر میانه ای ندارم'، آینه بی غش آب روان است در پناه.سپیدار به چشمکی گویی بفرما می زندکه خسته ای هان سایه ام روا.مهتاب را دیگر نلرزانم ز دلواپسی و خورشید را سجده می برم پگاه.طعنه ای گاه به ستاره میزنم آنگه که پشت معصیت را خردوخمیر می کنم.زنبق و لاله و نسترن هدیه ها ام دهند بیادعا.شمشیر تیز من است اندیشه ای که متصل است به بام.زمین گویی غبطه می خود به نقشزمردین دسته ی پر بها .آنگه که باد می وزد به زلف پریشان لیلی ام تند و کند.ز فرط جمالش هوش من می برد نگاهزیر چشمی آن بلا.یاران من هان چرا منتظرید بر باز شدنپیله ی ابریشم‌پروانه سوخت و شمع غرق گریه ی هجران و گل می دهد صلا..عاشق عشق می ورزد ، و فقیر در گوشه ای فکر ابتلاست.سفیر هر دم از غیب می رساند تحفه هاو هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 129 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21

زیر تیغپشت پژواک تصاویر بود او خندان و خسته.ساعتی بگذشته از رزم ، هان اسیریبر لب ساحل نشسته.بند بر دست ذکر بر لب، ساحل آرام آفتابی رو به غیب.خاک اما چه غریبانه فرو می خورد آتشحلقه حلقه.مرگ هم غرق خجالت شده از رفتار ایننابخردان گرگ وش.شرم دارد از نگاه شیر مردی در اسارتوا رسته .ابرها گویی هجوم آرند پی اصل جوازیبهر طوفان .تا به هم ریزند زمین و هم زمان را هستههسته.هور گویی مغرب خویش را چو پوستینیکشیده بر سروپا.همه جا بوی عزای مرگ انسانیت استو مرگ خسته.تاب مرگ هم رفته از لیچال این رجاله های بی صفت .آه بر لب مردمی که غرق لبخند وی اند بر لب نشسته.کو چنین بر دام خصم افتاد و رفت درزیر تیغ.حججی اما کنون آرام، تا کنون و جدی چنین بر دل نبسته.وجد عشق است و دلش با رقص می خواهد شهادت اینچنین.نظری گه رو به غیب دارد رسولان خداآمده اند دستار بسته.تا بگیرند رهرو خود را بغل بهر نوازشهایناب.وای ما که مانده ایم در پشت این در وایقفل و سربسته+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ساعت 12:3  توسط علی صفا عسگری  |  هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21

غزل ترانهامشب ز غزل ترانه.، پل می زنم این فاصله ها را.دشتها را کوها را هم کویر و کوچه ها راتو ببین عصیان چشمم بر علیه خواب خوش.تا کوی تو کوبیده این اندیشه‌ام بیراهه ها را.وای من با این همه ره گر ببندی در برانیتو خیالم .باز از پنجره آیم به تماشای تو من ثانیه ها را.اشکها خشکیده اند آبی نمانده بهر آبیاریعشق.انحنای پشت کوژم همچو نون خود سند  افسانها را.دل من با نظری اینگونه رقصان می شوداز چه در انظار بر سنگ ش زنی پیمانه هارانم نم باران خیال خیس من را زیر بارشمی گذاری.زیر بوران مانده را وا، پشت صبر آرایه ها را.گفته بودی که بشویم مردم چشمم به اشک و شوق شیرین.صد هزار بار شستم و آخر نشستیدر جلوس مستانه ها را.ماز شیرینی دردت همه ماتی ایم و عجولجلوه ای کن به خموشی دل، و متروکیویرانه ها را...+ نوشته شده در  پنجشنبه نهم آذر ۱۳۹۶ساعت 12:5  توسط علی صفا عسگری  |  هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 75 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21

عطر برشته .......................................پنجره را دوست دارم از نمایی که شکستهرو به چشم انداز مشرق پیر، فرطوت، ور شکسته.به پسش شمشادهای قد کشیده ،زیر نور نقره فام.سایه هاشان شبحی، همچو مردی ور شکسته.جویبار هم غرق نجوا و غزلخوان در ترنممست می گردیدم از آواز ساری بر لب ایوان نشسته.تیر برق نبش بن بست شاهد ولگردی شبهای من.اینک آواره و بی عار همچو جویبار خشکسربسته.تک درختُ، ون، به تن رو پوش یادگاری اش خشک.گاه غرق طعن می کرد شمشادی نو رسته.گه ز ره پروانه ای ،سلانه می آید پی عطر نسیم .از پی اخلاص ابری که نسیم را می دهد عطری برشته .شر شر باران هوای یار را می گستراندچون مه به دل.پیک عشق بود وهمی خود میهمانی سر نوشته .+ نوشته شده در  جمعه دهم آذر ۱۳۹۶ساعت 19:12  توسط علی صفا عسگری  |  هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 166 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21

راه عاشق............راه چون موی پریشان. عاشق گا مش ببین.عزم پولادین و سخت ،جمله رهوارش ببین.باد و آتش در رکابش قبضه ای در دست او.عالمی استاره در بام طالع ماهش ببیندفتر عشقش به امضای محمد *ص* ثقلیافت.از هزاران هور برتر حشر درگاهش ببین.امر بر‌دریا نهد ،زود، رستخیز گردد ز طوفان.همچو موسی ،ع، کلیم پیشینه ی تامشببین.شاه خوبان دولتش چون سرمدی؟ * *ناید به کار.حق نگهدار علی خامنه ای، هان جانثارانش ببین.+ نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 15:26  توسط علی صفا عسگری  |  هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 109 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21

میلاد طاهازمین و آسمان جشن است امشب وقتمیلاد رسول.گرم سورو پایکوبی اند ملک میلاد عشق است و حلول.هفت گردون مست مست اند و ضیافتبا شکوه.نور باران است هستی خاک می نازد بهشادی بتول.عاشقانی سر خوش از جام الست و خمرهی ناب غرور.عارفان از شوق مات اند ، کیش از علماصول.مطرب امشب تا سحرگه می نوازدهنگشادی شادمان.شد جوان از پشت پیری سرزمینهای کحول .ای خوش آنکس که ضریحش را بغل کرده کنون.جام بر دست می بگردد گرد آن تند وعجول .دست من بر دامنت ای سرمد کون و مکان.نظری کن تو به حال سرخوشم از پشت پندار مهول.+ نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 15:30  توسط علی صفا عسگری  |  هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 139 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21

زمستان............................زیر پای عابران آواز برگها ی خزاندر طنینی سرد غرق شکوه از این‌ زمستان.شاخه ی‌تاک حیاط افکنده پیرهن منتظربر‌دشنه ی دی تا خورد زخم فرا واناخم باغبان در هم از تلخی آواز کلاغ.شده جولانگه گرگ باغش ،خسته از چالش بورانهر طرف صیدی ز صیاد زمان رو به مرگ.افتاده زخمی روی دست باغبان کمر لاله شکسته نسترن پرپر و زنبق چوب خشک.چله اما بر‌سریر یخ به کولاک است و فرمان .روزگار زاغک‌است و جغد بی رحمپا کشند بر خاک باغ گرگهای وحشی بی عنان.شاخه ها خشکیده هر سو لرز لرزانمی خورند برهم به نجوایی دگر از اینخزان.شاخه ها خشکیده هر سو لرز لرزانند ز بادهم صدا با زوزه ی باد گویی بربط می نوازد این خزان.باغ پایمال است از سوزی سیهباغبان اما شکسته فکر اینکه بگذرداز این زمستان . + نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۶ساعت 15:32  توسط علی صفا عسگری  |  هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 140 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21

یارپس پرده یار شیرین حرکات من نشسته.به سبب فعل من اینگونه رقم خوردهخجسته.شده مرقوم رقم بخت من از دفتر اویا که معدوم شود بار گناهان من اینگونهگسسته.پایکوبان دو سه روزی است دلم کنج قفس.خط عفوام چو نمایان شده با دیده یبسته.به غزل کی بتوان وصف سر زلف نگاریا توان گفت از آن خال لبش ور شکستههر چه آید به من از دست و دل و دیدهبود.پای من در گذر از شاخه ی کج بین کهشکسته.یا که لطفش همه شامل شود احوالدل زار.از پس بام سقوطی کنم و باز برستهغزلم شور محبت ز هم اوستهان که او گفت به املای ی من خواب گسسته.+ نوشته شده در  دوشنبه بیستم آذر ۱۳۹۶ساعت 19:6  توسط علی صفا عسگری  |  هدیه به آشنا...
ما را در سایت هدیه به آشنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jelvehyeabimahtab بازدید : 184 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 1:21